دختر همسایه روبرو مغازه ام دو سالی بهم آمار میداد (خوشگله و حتی قدش هم خیلی از من بلندتره!!!) و منم کم محلی میکردم که بره چون زندگیم رو هوا بود و هست. این از چند ماه پیش با یکی وارد رابطه شده و شایدم خواستگاره. نمیدونم.
دو هفته پیش یک شب که طرف رسوندتش و منتظر بود بره خونه و من فهمیدم، نمیدونم چی شد که یک دفعه تو دلم خالی شد. احساس کردم دوباره عاشق شدم. یک دفعه همون حال و هوای ده پونزده سال پیش اومد سراغم. استرس، تپش قلب و بغض و گریه
از اون شب به بعد حالم خرابه.
نمیخوام برم بهش بگم چون...