گیک کلاب

تو این هاگیرواگیر باز عاشق شدم!

دبوی

تایید هویت
عضویت
2024 , July 2
ارسال ها
169
دختر همسایه روبرو مغازه ام دو سالی بهم آمار میداد (خوشگله و حتی قدش هم خیلی از من بلندتره!!!) و منم کم محلی میکردم که بره چون زندگیم رو هوا بود و هست. این از چند ماه پیش با یکی وارد رابطه شده و شایدم خواستگاره. نمیدونم.
دو هفته پیش یک شب که طرف رسوندتش و منتظر بود بره خونه و من فهمیدم، نمیدونم چی شد که یک دفعه تو دلم خالی شد. احساس کردم دوباره عاشق شدم. یک دفعه همون حال و هوای ده پونزده سال پیش اومد سراغم. استرس، تپش قلب و بغض و گریه
از اون شب به بعد حالم خرابه.
نمیخوام برم بهش بگم چون زندگیم واقعا داغونه از مالی گرفته تا روحی روانی و خانوادگی و طرفم رفته با یک نفر دیگه (برم بهش بگم اینو ول کن بیا با من که حتی ماشین ندارم ببرمت بیرون؟ ضمن اینکه دیگه محل سگم نمیذاره و اتفاقا کاری میکنه بفهمم که من دیگه کاری با تو ندارم و با یکی دیگه ام و مثلا روشو اونور میکنه). شما هم از این نسخه ها نپیچید. فقط بگید با این مسئله چطوری برخورد کنم. بدبختی اینه که مغازه ام هم روبروشونه و یا میبینمش یا هرموقع میره بیرون میفهمم و حالم خراب میشه. درواقع جلو چشممه و فراموش کردنش بدبختی داره.

با خودم گفتم شش ماه مثل سگ کار کنم از این مسئله به عنوان انگیزه استفاده کنم و درامدم رو سه برابر کنم!!! یک سری مشکلات که سالهاست باهامه رو حل کنم -مثلا برم مو بکارم و عمل بینی انجام بدم که اعتماد به نفسم بیشتر بشه - و برم سراغش - از اونطرف میگم خب این رفته با یکی دیگه و به فرض قبول کنه بعد همه اش تو ذهنته که این با کسی بوده و تو با کسی نبودی و ...
از اون طرف میگم بی خیالش بشم و برای اینکه فراموشش کنم خانمی که 60 سال بیشتر سن داره و سه سال پیش بهم آمار میداد و حتی در راه خونه تعقیبم میکرد رو برم سراغش بهش پیشنهاد بدم و خب قاعدتا دیگه تو همچین رابطه ای عشق و عاشقی هم نیست. ولی اونم زیاد باب میلم نیست.

حرف آخر اینکه من اصلا فکر نمیکردم دوباره این حس و حال گند عاشقی بیاد سراغم. مخصوصا با این سن و سال. ولی در کمال تعجب اومد. اونم تو اوج تنهاییم و بی کسیم که هیچکس نیست که سرم گرم بشه و فکر مشغول این دختر نشه. خودمم و خودم. ضمنا یک چیزی در مورد خودم فهمیدم. من اصلا جنبه رابطه و دوست دختر و حتی زن گرفتن ندارم. از نظر احساسی کشش ندارم. یعنی قشنگ به گا میرم. خدا آخر عاقبتمو بخیر کنه.
 
آخرین ویرایش:
اینم اضافه کنم که من دیگه مشکل پیدا کردن کسی واسه خودم رو ندارم. فقط نمیخوام واردش بشم. چون زندگیم داغونه. شاید باورتون نشه،3 تا دختر دیگه منتظرند برم سراغشون!!! خودم باورم نمیشه. با این که قیافه ام شخمیه ولی یک چیزی دارم که دخترا رو جذبم میکنه و خودم متوجه اش نیستم. البته نه در نگاه اول و مثلا تو خیابون. مدتی باید بگذره. مثلا یک ماه هر روز از یک خیابون رد بشم بالاخره یکی از این خیابون ازم خوشش میاد!!! سالی حداقل یکی دو مورد پیش میاد. اینجاست که به بیزی میگم باید بری تو اجتماع و مثلا تو فضای اشتراکی کار کنی.
 
آخرین ویرایش:
دختر همسایه روبرو مغازه ام دو سالی بهم آمار میداد (خوشگله و حتی قدش هم خیلی از من بلندتره!!!) و منم کم محلی میکردم که بره چون زندگیم رو هوا بود و هست. این از چند ماه پیش با یکی وارد رابطه شده و شایدم خواستگاره. نمیدونم.
دو هفته پیش یک شب که طرف رسوندتش و منتظر بود بره خونه و من فهمیدم، نمیدونم چی شد که یک دفعه تو دلم خالی شد. احساس کردم دوباره عاشق شدم. یک دفعه همون حال و هوای ده پونزده سال پیش اومد سراغم. استرس، تپش قلب و بغض و گریه
از اون شب به بعد حالم خرابه.
نمیخوام برم بهش بگم چون زندگیم واقعا داغونه از مالی گرفته تا روحی روانی و خانوادگی و طرفم رفته با یک نفر دیگه (برم بهش بگم اینو ول کن بیا با من که حتی ماشین ندارم ببرمت بیرون؟ ضمن اینکه دیگه محل سگم نمیذاره و اتفاقا کاری میکنه بفهمم که من دیگه کاری با تو ندارم و با یکی دیگه ام و مثلا روشو اونور میکنه). شما هم از این نسخه ها نپیچید. فقط بگید با این مسئله چطوری برخورد کنم. بدبختی اینه که مغازه ام هم روبروشونه و یا میبینمش یا هرموقع میره بیرون میفهمم و حالم خراب میشه. درواقع جلو چشممه و فراموش کردنش بدبختی داره.

با خودم گفتم شش ماه مثل سگ کار کنم از این مسئله به عنوان انگیزه استفاده کنم و درامدم رو سه برابر کنم!!! یک سری مشکلات که سالهاست باهامه رو حل کنم -مثلا برم مو بکارم و عمل بینی انجام بدم که اعتماد به نفسم بیشتر بشه - و برم سراغش - از اونطرف میگم خب این رفته با یکی دیگه و به فرض قبول کنه بعد همه اش تو ذهنته که این با کسی بوده و تو با کسی نبودی و ...
از اون طرف میگم بی خیالش بشم و برای اینکه فراموشش کنم خانمی که 60 سال بیشتر سن داره و سه سال پیش بهم آمار میداد و حتی در راه خونه تعقیبم میکرد رو برم سراغش بهش پیشنهاد بدم و خب قاعدتا دیگه تو همچین رابطه ای عشق و عاشقی هم نیست. ولی اونم زیاد باب میلم نیست.

حرف آخر اینکه من اصلا فکر نمیکردم دوباره این حس و حال گند عاشقی بیاد سراغم. مخصوصا با این سن و سال. ولی در کمال تعجب اومد. اونم تو اوج تنهاییم و بی کسیم که هیچکس نیست که سرم گرم بشه و فکر مشغول این دختر نشه. خودمم و خودم. ضمنا یک چیزی در مورد خودم فهمیدم. من اصلا جنبه رابطه و دوست دختر و حتی زن گرفتن ندارم. از نظر احساسی کشش ندارم. یعنی قشنگ به گا میرم. خدا آخر عاقبتمو بخیر کنه.
بعد دکی حالا نوبت تو شد 😐😐
 
جمعه ها تا دو میخوابیدم. امروز از اضطراب و تپش قلب 11 بیدار شدم. 5 صبح هم خوابیده بودم. همینو کم داشتم.
این یک مشکله روحی نیست؟ اینکه اینطوری خودمو وا میدم. اونم وقتی رابطه ای بینمون نبوده.
 
جمعه ها تا دو میخوابیدم. امروز از اضطراب و تپش قلب 11 بیدار شدم. 5 صبح هم خوابیده بودم. همینو کم داشتم.
این یک مشکله روحی نیست؟ اینکه اینطوری خودمو وا میدم. اونم وقتی رابطه ای بینمون نبوده.
الان تو و دکی حرف همو بهتر میفهمین
 
جمعه ها تا دو میخوابیدم. امروز از اضطراب و تپش قلب 11 بیدار شدم. 5 صبح هم خوابیده بودم. همینو کم داشتم.
این یک مشکله روحی نیست؟ اینکه اینطوری خودمو وا میدم. اونم وقتی رابطه ای بینمون نبوده.
:unsure: :unsure:اسکل تر شدی دبوی
 
یا حضرت دبوی

تو که میخواستی عاشق بشی همون موقع که بهت نخ میداد میشدی.

یه چندماه صبر کن، شاید با اون پسره رابطش خراب شد و دختره هم ضربه احساسی از اون طرف خورد، بعد میاد پیشت گریه کردن و اشک ریختن. اون موقع تو هم خودتو بزن به خری که مثلا عاشقش نیستی و میخوایی کمکش کنی و بشی سنگ صبورش.

اینطوری هم با شرایطت کنار میاد برای ازدواج و هم توقعات بیجایی که از شوهر داره رو بیخیال میشه.
 
یا حضرت دبوی

تو که میخواستی عاشق بشی همون موقع که بهت نخ میداد میشدی.

یه چندماه صبر کن، شاید با اون پسره رابطش خراب شد و دختره هم ضربه احساسی از اون طرف خورد، بعد میاد پیشت گریه کردن و اشک ریختن. اون موقع تو هم خودتو بزن به خری که مثلا عاشقش نیستی و میخوایی کمکش کنی و بشی سنگ صبورش.

اینطوری هم با شرایطت کنار میاد برای ازدواج و هم توقعات بیجایی که از شوهر داره رو بیخیال میشه.
یعنی شما میفرمایی حضرت دبوی رِضْوان الله تَعالیٰ عَلِیه با علم به این که شخص ذکر شده در رابطه بوده و سیلندر ایشان برقو زده شده اقدام به بوش گذاری در سیلندر تراشکاری شده نماید؟
 
یعنی شما میفرمایی حضرت دبوی رِضْوان الله تَعالیٰ عَلِیه با علم به این که شخص ذکر شده در رابطه بوده و سیلندر ایشان برقو زده شده اقدام به بوش گذاری در سیلندر تراشکاری شده نماید؟

اگه عاشق شده دیگه چاره ای نداره، باید با سس سیخ خورده کنار بیاد. البته اگه چندسال دیگه مجبور نشه با سس سیخ خورده و بچه دار شده مطلقه کنار بیاد.
 
اگه عاشق شده دیگه چاره ای نداره، باید با سس سیخ خورده کنار بیاد. البته اگه چندسال دیگه مجبور نشه با سس سیخ خورده و بچه دار شده مطلقه کنار بیاد.
زن ها بی ارزش تر از این هستند ک بخواهی احساس خرجشون کنی
 
این دبوی طفلک از قد و قیافه تا روان و سایز شیر موشکل داره

کاش میشد با بیزی بریزید رو هم
 
به احتمال زیاد میخواستن تیغت بزنن.به نظرم تمرکزت رو بزار برای پول دراوردن بیشتر و از این مسائل حداقل برای مدتی فاصله بگیر.
 
یا حضرت دبوی

تو که میخواستی عاشق بشی همون موقع که بهت نخ میداد میشدی.

یه چندماه صبر کن، شاید با اون پسره رابطش خراب شد و دختره هم ضربه احساسی از اون طرف خورد، بعد میاد پیشت گریه کردن و اشک ریختن. اون موقع تو هم خودتو بزن به خری که مثلا عاشقش نیستی و میخوایی کمکش کنی و بشی سنگ صبورش.

اینطوری هم با شرایطت کنار میاد برای ازدواج و هم توقعات بیجایی که از شوهر داره رو بیخیال میشه.
نظر بقیه چیه؟ حالا گیرم اینطوری شد، از نظر ذهنی همه اش ذهنم گیر نمیمونه؟ البته فکر نکنم دیگه با توجه سن من سالم گیرم بیاد ولی منم دستم به کسی نخورده. نمیدونم.
 
آخرین ویرایش:
شایدم طرف خواستگاره. تیپ و آرایشش دو لول رفته بالا. همه اش هم سرش تو گوشیشه داره چت میکنه.
 

عقب
بالا